آمار مطالب

کل مطالب : 1305
کل نظرات : 163

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 46

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 31
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 1970
بازدید ماه : 21950
بازدید سال : 40358
بازدید کلی : 273165

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رمان وشعر و آدرس ali1405.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - تقاص معرفت نویسنده: رامين مولوي حجم کتاب: 125 KB آرمين فقط گفت : مرا ببخش . من هم مثل سامان تو را تنها مي گذارم . اما خوبيش اين هست كه من الان ميرم پيش سامان . اميرفرياد زد : نه ديگر , تو نبايد بميري . من بدون تو چي كار كنم ؟ تنها مي شوم . من اگر تو بري مي ميرم . آرمين جواب داد : نه تو بايد زنده بماني و
تعداد بازدید از این مطلب: 721
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - شب نيلوفري نویسنده: رويا خسرو نجدي حجم کتاب: 291 KB چند قدم به سوي اتاقش بر داشت اما ناگهان ايستاد, به طرف ماكان بر گشت و گفت : شما جواب سوال منو ندادي ها . ماكان خواست خود رابه ناداني بزند اما مي دانست بي فايده است . به همين خاطر پاسخ ... . اين رمان با پرنيان تهيه شده است . http://www.hamketab.ir/download-1378/shabe_niloofari.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 754
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - عروسی شیوا نویسنده: گیتا قنبر حجم کتاب: 193 KB در شبی سرد و بارانی که رعد و برق آسمان گاهی همه جا را روشن و زمانی هم ، دیو تاریکی همه جا را فرا می گرفت من و فاطمه دست های همدیگر را گرفته و به آسمان خیره شده بودیم و هردو از تنهایی به همدیگر پناه آوردیم و همه کس هم شدیم...این رمان با پرنیانساخته شده است. http://www.hamketab.ir/download-1422/Arusie_Shiva_(2).zip
تعداد بازدید از این مطلب: 783
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان هوس نویسنده: تهمینه کریمی حجم کتاب: 382 KB زمان نمی گذرد صدای ساعت شماته تکرار است خوشا به حال کسی که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است ...نور خورشید روی صفحه ی شیشه ای ساعتش تابید و انعکاس ان در چشمان خسته، اما پر هیجان مهسا افتاد...این رمان با پرنیان ساخته شده است. 
 http://www.hamketab.ir/download-1426/Havas-Tahmineh_Karimi.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 783
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - كاش يك زن نبودم حجم کتاب: 185 KB مارال هراسان از روي نيمكت بلند شد . اين قدر هراسان بود كه فراموش كرد كوله پشتي اش رو با خودش ببره . مارال با عجله شروع كرد به دويدن و فرار كردن و به دنبال مارال چند مامور نيروي انتظامي هم مي دويدند . بعد ... . اين كتاب با پرنيان تهيه شده است. http://www.hamketab.ir/download-1428/kash_yek_zan_naboodam.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 603
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات

 مادرم سرخ سرخ بود.پدرم هم انگارگریه کرده بود.با دیدن من هردو بلند شدند وبه طرفم
آمدند.مادرم محکم درآغوشم گرفت وگفت:حسین,اگه بلایی سرت بیاد چه خاکی به سرکنم؟
پدرم فوري بهش توپید:زن نفوس بد نزن؟انشاالله می ره وبرمی گرده آب ازآب هم تکون نمی
خوره.
دوباره بغض مادر درگلو شکست.طاقت نگاههاي پرسوزشان رانداشتم,بدون خوردن شام,رفتم
زیرلحاف وسعی کردم بخوابم. 
 

فصل نوزدهم
جایی که براي آموزش نظامی باید می رفتیم، یک پادگان در کرمانشاه بود. صبح روزي که
قرار بود به طرف پادگان حرکت کنیم، خیلی زود از خواب بیدار شدم. اتوبوس از جلوي در
مسجد حرکت می کرد و قرار من و دوستانم، جلوي در مسجد بود. از شب قبل مقداري وسایل
مورد نیازم را جمع و جور کرده بودم و تقریبا کاري نداشتم. مادرم از صبح زود بیدار شده بود
و مدام قربان صدقۀ من می رفت. در بین دو اتاق در رفت و آمد بود و هر دفعه چیز جدیدي
می آورد و با لحن بغض آلود می گفت: اینو هم ببر حسین، شاید به دردت بخوره.
وقتی می خواستم از در خارج بشم، جلوي در با یک قرآن و سینی محتوي اسفند و کاسه اي
آب ایستاده بود. با خواهرانم خداحافظی کردم و همراه مادر و پدرم که اصرار داشتند تا پاي
اتوبوس همراهم بیایند، راه افتادم. جلوي اتوبوس، غوغا بود. همه در حال خداحافظی بودند. رضا
و علی در میان خانواده هایشان منتظر من بودند. در میان اشک و آه مادرانمان سوار اتوبوس
شدیم و با فرستادن چند صلوات، حرکت کردیم. در میان راه، همه سرودهاي هیجان انگیز
انقلابی می خواندیم و عده اي از بچه ها، پرچم هایی را از پنجره تکان می دادند. در مدت
آموزش، کم کم به محیط خو می گرفتیم و آن التهاب و هیجان اولیه جایش را به صبوري و
تفکر در مورد هر حرکتمان داد. آخرین روزهاي دورة آموزشی به ما اجازه یک دیدار با
والدینمان را دادند. شوق جبهه رفتن، همه دلها را به تپش انداخته بود. چه روزهایی بود. شب ها
همه در مراسم دعایی که بعد از نماز بر پا بود، شرکت می کردیم. آن روزها، پسري هم سن و
سال خودمان به جمع سه نفرمان اضافه شد. بچۀ اصفهان بود و علاوه بر لهجۀ شیرینش، کلی
مرام و صفا داشت. اسمش امیر حسین بود که همه امیر صداش می کردند. از همان روزهاي
اول با ما رفیق شد و از آن به بعد هر چهار نفر با هم بودیم. وقتی براي خداحافظی مادر و پدرم
را دیدم، حس می کردم سالها سن دارم. احساس بزرگ شدن و بلوغ فکري عجیبی داشتم. در
 

تعداد بازدید از این مطلب: 1033
موضوعات مرتبط: رمان , تکین حمزه لو , ,
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات

فصل هجدهم
در خانواده اي معتقد به دنیا آمدم . پدرم کارمند بانک و مرد زحمتکشی بود دایم در تلاش بود
که مبادا خانواده اش در رنج و عذاب زندگی کنند. دغدغه همیشگی اش این بود که مبادا پول
حرام وارد زندگی اش شود. در هر کاري این مورد را در نظرداشت وتا مطمئن نمی شد کاري
انجام نمی داد . مادرم هم زن مظلوم و ساده اي بود که منتهاي آرزوش رضایت شوهر و بچه
هایش بود. همیشه ما را مقدم بر خودش می دانست تا مطمئن نمی شد که شوهر و به هایش
سیر شده اند غذا نمی کشید. در همه چیز اول بچه هایش را در نظر می گرفت بعد خودش را
هیچوقت یادم نمی آید که روي حرف پدرم حتی در صورت عدم توافق حرفی زده باشد. پدرم
را آقا یا رحیم آقا صدا می کرد. کلمه آقا هیچوقت جا نمی افتاد البته پدرم هم همیشه احترامش
را داشت و حاج خانوم یا سوري خانم صدایش می زد. البته اسم مادرم سرور بود که پدرم
مخففش کرده بود. وقتی کمی بزرگ شدم و به اصطلاح دست راست و چپم را شناختم متوجه
سختی شرایط زندگی مان شدم و از همان بچگی سعی می کردم کمک حال پدر و مادرم باشم
حالا یا کار می کردم یا سعی می کردم خواسته هاي نا بجا نداشته باشم. می فهمیدم پدرم چه
قدر زحمت می کشد تا خرج سر برج ما را سر و سامان دهد و مادرم چقدر قناعت می کند تا
بچه هایش حداقل در خوراك کم و کسر نداشته باشند ولی باز هم کاملا موفق نبودند. من بچه
بزرگ خانه بودم خواهرم مرضیه با من چهار سال تفاوت سنی داشت و زهرا تقریبا یکسال و
نیم از مرضیه کوچکتر بود. هر دو دخترهاي ساکت و خجولی بودند که به بازي هاي کودکانه
خودشان قانع بودند. از وقتی یادم می آد تو همین خونه زندگی می کردیم. این خونه ارث پدرم
بود که از پدرش به او رسیده بود. البته سر همین آلونک هم کالی بگو و مگو و اختلاف پیش
آمده بود. پدرم یک برادر و دو خواهر داشت که برادرش در همان سنین جوانی در یک
تصادف مشین فوت کرده بود و یکی از خواهرانش هم اوایل انقلاب ازدواج کرده بود و با
شوهر و فرزندانش مقیم خارج شده بودند. می ماند فقط یک خواهر به نام راحله که شوهر فوق
 

تعداد بازدید از این مطلب: 1076
موضوعات مرتبط: رمان , تکین حمزه لو , ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات

فصل هفدهم
می توانستم تعجب مادرم را حتی بدون دیدن صورتش، حس کنم. مثل دیدن یک علامت سوال!
اواخر ماه بود و من تقریبا به خواندن نماز عادت کرده بودم. البته گاهی از خستگی یا تنبلی،
فراموش می شد، اما با احساس گناه شدید که بعد از قضا شدن نمازم درونم را پر می کرد،
حواسم را جمع می کردم که دفعه بعدي پیش نیاید. آن روز در حال خواندن نماز مغرب و عشاء
بودم که مادرم در اتاقم را باز کرد. بعد از چند لحظه، در سکوت در را دوباره بست. وقتی نمازم
تمام شد و سلام نماز را دادم، برگشتم و به صورت متعجبش نگاه کردم. روي تخت نشسته بود
و طوري مرا نگاه می کرد که انگار از کرة مریخ آمده ام. با خنده پرسیدم: کارم داشتید؟
سري تکان داد: تو از کی تا حالا نماز خون شدي؟
جدي پرسیدم: اشکالی داره؟
مادرم آشکارا دستپاچه شد: نه، این چه حرفیه؟ معلومه که اشکالی نداره، خیلی هم خوبه! خوش
به حالت که ارادة قوي داري.
با ملایمت گفتم: اولش سخته ولی بعد عادت می شه. احساس آرامش بعدش خیلی خوبه، شما
هم اگه بخواي می تونی.
مادرم نیمه شوخی گفت: من اگه بخوام نماز بخونم، تا صد سال باید نماز قضا بخونم، پدرم در
می آید.
بعد براي اینکه موضوع بحث را عوض کند، گفت: نازي آخر هفته می آد اینجا، می خوام ببینم
کلاس داري یا نه؟
 

تعداد بازدید از این مطلب: 1141
موضوعات مرتبط: رمان , تکین حمزه لو , ,
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات

 صداي قهقهۀ حسین گوشی را پر کرد: حسود خانم، به جز شما در زندگی حقیر خبري نیست.
با افتخار گفتم: نمازم رو خوندم.
حسین با لحنی تشویق آمیز گفت: باریک الله، می دونم که تو دختر با اراده اي هستی... حالا
راستشو بگو بعد از نماز احساس خوبی نداشتی؟
کمی فکر کردم: چرا، خیلی راحت شدم. انگار یک تکیه گاه قوي پیدا کرده ام.
لحن حسین پر از احترام شد: حتما همینطوره، خدا همیشه تکیه گاه ما آدمهاي ضعیف و
ناچیزه، منتها ما نمی فهمیم.
بعد از چند دقیقه، گفتم: حسین، خیلی دلم می خواد یک جوري با پدر و مادرم آشنا بشی،
اینطوري راحت تر می شه باهاشون حرف زد.
حسین فکري کرد و گفت: من حاضرم هر کاري بگی بکنم,اینطوري خیلی معذبم، هر بار با تو
حرف می زنم یا می بینمت و نگات می کنم، بعدش پراز احساس گناه می شه, تو به هر حال
نامحرمی...
با غیظ گفتم: بس کن، ما که کاري نمی کنیم.
حسین مظلومانه گفت: قصد توهین نداشتم. فقط... فقط من نوع زندگی ام یک جوریه که...
چطور بگم؟
بعد آه کشید: هیچوقت آنقدر جاي خالی پدر و مادرم رو حس نکرده بودم!اگر بزرگتري بالا
سر داشتم، پا پیش می گذاشتم و تکلیفم معلوم می شد.
آهسته پرسیدم: حالا یعنی هیچکس رو نداري؟
حسین با بغض گفت: چرا، فقط یک عمه دارم که شوهرش چشم دیدن منو نداره..
 

تعداد بازدید از این مطلب: 1123
موضوعات مرتبط: رمان , تکین حمزه لو , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات


از گرما داشتم خفه می شدم. به اطراف نگاه کردم. سالن به آن بزرگی از شدت شلوغی در حال
انفجار بود. همه با هم در حال حرف زدن بودند. مینا هم گوشه اي نشسته بود و قیافه اش طبق
معمول درهم بود، مادر و پدرم موفق نشده بودند کاري کنند تا او نیاید. خاله طناز تنها آمده
بود، شوهرش خانه مانده بود تا بچه ها را نگه دارد. دایی علی و عمو فرخ کنار هم نشسته بودند،
عمو محمد اما کنار مینا نشسته بود، انگار می خواست اگر مینا حرفی زد، جلویش را بگیرد. به
سهیل که نگران نگاه می کرد، خیره شدم. گلرخ هم تقریبا مثل سهیل نگران بود. پدر بزرگ،
عمو و عمۀ او هم آمده بودند، اما از فامیل مادرش خبري نبود، بعدا سهیل به ما گفت که با هم
قهرند، یعنی دایی هاي گلرخ با پدرش مشکل داشته اند و براي همین نیامده بودند. اما تمام
دختر عموها و پسر عموها و بچه هاي عمه اش به اضافۀ دامادها و عروسهایشان آنجا بودند.
سرانجام پس از یکساعت حرف زدن و شلوغ کردن، پدر بزرگ گلرخ با صداي بلندي گفت:
- دخترها، بچه هاتون رو بردارید ببرید،می خوایم حرف بزنیم، سرمون رفت.
در لحظه اي، همۀ دختر عموها و عمه ها و عروس ها، بچه هایشا ن را از سالن خارج کردند.
مادر گلرخ تند تند بشقاب هاي کثیف را برداشت و فضا کمی آرام گرفت. همه ساکت شدند.
پدر بزرگ گلرخ شروع به صحبت کرد. صحبت سر مهریه و شیربها زود به نتیجه رسید. مهریه
دویست سکه و شیربها یک قطعه زمین به نام گلرخ، تعیین شد. بعد صحبتها کشیده شد به تعیین
روز عقد و عروسی و تنظیم تاریخ مراسم، مادر گلرخ با نامزدي موافق بود و مادر من با عقد.
سرانجام گلرخ خودش به زبان آمد، با صدایی لرزان گفت:
- چون من هنوز یک ترم از درسم مانده، فعلا عقد محضري کنیم با یک مراسم نامزدي مختصر
و بعد که من درسم تمام شد و وضع خانه و کار سهیل هم مشخص شد، در یک روز عقد
وعروسی را برگزار کنیم.
 

تعداد بازدید از این مطلب: 1023
موضوعات مرتبط: رمان , تکین حمزه لو , ,
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات

مادرم دو لیوان چایی ریخت و یکی را جلوي من گذاشت: جمعه قرار گذاشتیم بریم خونه
آقاي نوایی.
بی حوصله گفتم: من نمی آم.
مادرم اخم کرد : وا ؟ یعنی چی ؟ همه میان تو هم باید باشی .
پرسیدم : کی می آد؟
-طناز و شوهرش عمو فرخ و عمو محمدو دایی علی همه می آن.
جرعه اي چاي خوردم: مگه می خواي بریم لشکر کشی ؟
مادرم بی حوصله نگاهم کرد : رسمه این دیگه بله برون است باید بزرگترها باشن!
با خنده گفتم : آخه عمو محمد کجاش بزرگتره ؟دلت می خواد مینا بیاد یک قالی به پا کنه ؟
مادرم آهی کشید و گفت : خودم هم نگران این موضوع ام . می ترسم حرف بی جایی بزنه چه
می دونم ! یک چرت و پرتی بگه ....
- خوب چرا گفتی بیاد؟
مادرم غمگین گفت: بابات گفت. می گه اگه فرخ بیاد به محمد بر میخوره دعوتش نکنیم . درد
ما هم گفتن نداره همه از غریبه ها می نالن ما از فامیل.
براي اینکه از ان حال و هوا بیرون بیاید پرسیدم : خاله طناز برگشته ؟
مادرم چاي را سرکشید : دیشب آمدن!
- خوب نتیجه چی شد ؟
 

تعداد بازدید از این مطلب: 1073
موضوعات مرتبط: رمان , تکین حمزه لو , ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - قلعه حیوانات حجم کتاب: 1019 KB این رمان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که انسان‌ها را از مزرعه‌ای که در آن زندگیمی‌کنند بیرون می‌کنندو خود ادارهٔ مزرعه را به دست می‌گیرند، ولی پس از مدتی این حکومت جدید به حکومتی خودکامه مشابهبه قبلی تبدیل می‌شود.این رمان نمایهٔ برضد استبداد است. مزرعه حیوانات داستان
تعداد بازدید از این مطلب: 686
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - شب هاي استانبول نویسنده: علي رضا ذيحق حجم کتاب: 171 KB كتاب هاي من همه پا ورقي هاي پليسي و جنايي و عاشقانه بودند و روزي همه را دادم دست برادرم مجيد و دوستش صمد كه ببرند بساط كنند و بفروشند . آن ها هم روز جمعه اي همه را ريختند تو پياده رو چهار راه مركزي ... . http://www.hamketab.ir/download-1450/shabhaye_estanbool.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 703
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - غزال نویسنده: طيبه امير جهادي حجم کتاب: 482 KB در كلاس بسته بود . همهمه بچه ها بيرون مي آمد . ضربه محكمي به در زدم كه باعث شد همگي ... . اين كتاب با پرنيان تهيه شده است .
 http://www.hamketab.ir/download-1452/roman.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 722
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - شب بي ستاره نویسنده: فريده شجاعي حجم کتاب: 669 KB با نا اميدي فكر كردم اگر كيان به ايران نيايد چه خواهد شد . يك بار كه اين را از مروت پرسيدم گفت بهتر است خوش بينانه تر بينديشيم و مرا مطمئن كرد آن قطعه زمين چيزي نيست كه كيان بخواهد از آن بگذرد . پس از سه هفته انتظار عاقبت يك روز مروت به منزل زنگ زد و ضمن صحبت با حسام
تعداد بازدید از این مطلب: 730
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - عروس نخجوان نویسنده: علي رضا ذيحق حجم کتاب: 188 KB رفتيم داخل گمرك و تو ورودي ساختمان دو سه تا ميز فلزي بود و كارمنداني كه هر كدام دفتري زير دستشان بود و ثبت مشخصات مي كردند و تطبيق چهره با عكس گذر نامه و من كه دقيق مي شدم مي ديدم تيپ شانجوري يه كه اصلا با ميز هاي... . 
 http://www.hamketab.ir/download-1471/aroose_nakhjavan.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 660
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - بخت طوبي نویسنده: بهيه پيغمبري حجم کتاب: 409 KB غلام حسين خان با دل دادگي نجوا كرد : طاقت بيار طوبي . چيزي به آمدن طبيب نمانده و تو خوب مي شوي . مطمئن باش . مطمئن باش كه ديگر نمي گذارم لحظه اي رنج و عذاب گذشته بر تو تكرار گردد .تو را ... . اين كتاب با پرنيان تهيه شده است . http://www.hamketab.ir/download-1472/bakhte_tooba.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 4551
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
تعداد بازدید از این مطلب: 657
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - پادشاهان سلتيك (سه فصل كامل) حجم کتاب: 512 KB آيا مي خواهيد سرنوشت سنگ هاي روحاني را بدانيد ؟ آيا مي خواهيد پيروز اصلي را بشناسيد ؟ آيا به سرنوشت ژتوريکس علاقه داريد ؟ پس اين قسمت رمان را بخوانيد . اين قسمت هر سه فصل کامل از پادشاهان سلتيک است . اين كتاب با كتابچه تهيه شده است . http://www.hamketab.ir/download-1478/padeshahane_celtik.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 655
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - بيداري دل نویسنده: زهرا متين حجم کتاب: 308 KB خلاصه رمان :دختري به نام عطيه خدمت كار خانواده اي ثروتمند است .عطيه به پسر اين خانواده به نام فريبرز علاقه مند مي شودولي فريبرز براي تحصيل به خارج از كشور مي رود و با دختري ايراني ازدواج مي كند و بعد از سال ها دوباره به كشور باز مي گردد و ... . اين كتاب با پرنيان تهيه شده است . http://www.ham ketab.ir/download-1481/bidariye_del.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 755
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - ملودي قلب من نویسنده: صديقه احمدي حجم کتاب: 208 KB خلاصه رمان :پريچهر دختري مهربان است با چهره اي معمولي كه خواهري به نام گلي دارد .او زندگي خودش را وقف خواهران و برادرانش كرده و با اين كه زندگي مرفه اي دارند او حاضر به استخدام خدمتكار نيست.به دليل اين ... .اين كتاب با پرنيان تهيه شده است 
 .http://www.hamketab.ir/download-1487/melodiye_ghalbe_man.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 700
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - محو و مات نویسنده: مژگان مظفري حجم کتاب: 287 KB آينده برايم مبهم و سر در گم شده بود .ميان دو راهي انتخاب گير كرده بودم .دلممي خواست نروم ولي عقلم من را وادار به رفتن مي كرد.هرگز تا به اين حد خود را در تصميم گيري عاجز و نا توان ... .اين كتاب با پرنيان تهيه شده است . http://www.hamketab.ir/download-1491/mahv_v_mat.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 768
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - ساقي نویسنده: فرشته اقيان حجم کتاب: 195 KB رمان ساقي گوشه اي از زندگي يك دختر فراري را نشان مي دهد از آن چه كه بود,آن چه كه شد و آن چه كه مي توانست باشد .رماني كه بر اساس واقعيت مي خوانيد در مورد دختري پاك و ساده است كه به دنبال خوشبختي مي رود اما همه چيز را در پاي عشق مي بازد.(كتاب ساز :پرنيان.تعداد صفحه :834) http://www.hamketab.ir/download-1543/saghi.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 790
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - آه استانبول نویسنده: رضا فرخ فال حجم کتاب: 133 KB در اطاق نيمه باز بود .روي ترجمه يك متن خسته كننده جامعه شناسي كار مي كردم .جمله ها را مي نوشتم,پاك مي كردم و دوباره مي نوشتم .يك لحظه كه سر را ازروي كاغذ ... .(كتاب ساز:read maniac ,تعداد صفحه :296) http://www.hamketab.ir/download-1544/ah_estanbool.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 683
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - امپراتور زمين حجم کتاب: 79 KB درون مایه این کتاب مثل داستان پادشاهان سلتیک تاریخی است .در این داستان اهمیت داشتن یک هدف بزرگ دیده می شود.قهرمان داستان برای هدف بزرگش حتی از دوست صمیمی اش هم می گذرد.موفقیت حتمی نتیجه داشتن یک هدف بزرگ است.اين كتاب با اف بوك 1تهيه شده است . http://www.hamketab.ir/download-1546/emperatoore_zamin.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 705
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - آن سوي خيال نویسنده: زهرا اسدي حجم کتاب: 499 KB مینا در خانواده ای پر جمعیت و تنگ دست بزرگ شده و تمام تلاشش این است که خوب درس بخواند تا بعد از تمام شدن درسش بتواند کاری پیدا کند و کمک حال خانواده شود .سر انجام هم به آرزویش میرسد و بعد از گرفتن دیپلم، ازطریق یکی از دبیرانش در یک شرکت به عنوان منشی استخدام می شود. همه چیز
تعداد بازدید از این مطلب: 708
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - پژواك (قسمت آخر دختري با چشم هاي آبي) نویسنده: غفور درويشاني حجم کتاب: 454 KB پژواک یعنی بازگشت یک صدا و این وقتی ... .اين كتاب با كتابچه تهيه شده است .
 http://www.hamketab.ir/download-1552/pezhvak.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 572
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - غروب هاي غريب نویسنده: مژگان مظفري حجم کتاب: 366 KB هلنا به دامون نگاه كرد كه هنوز سر به زير داشت . با خود گفت : اي سياست مدارببين توي اين مدت نم پس داد ؟ يه حالي ازت بگيرم كه هلن گفتن يادتبره . كامشاد گفت : خوب هلن نمي خواي چيزي بگي ؟ حرف هاي دامون رو قبول
تعداد بازدید از این مطلب: 682
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - دوشيزه نویسنده: فهيمه سلطاني حجم کتاب: 357 KB داستان در مورد دختری است به نام شهرزاد که به خاطر شرایط زندگی ، علی رغم میلش مجبور می شود كه با خانواده اش برای زندگی ایران را ترک کنند و به یکی از دهکده های نزدیک ملبورن سفر کنند . قبول این مسئله خیلی برای شهرزاد سخت است اما دختر عمه اش گیتی تمام سعی خودش را انجام مي دهد
تعداد بازدید از این مطلب: 716
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : علي
تاریخ : دو شنبه 14 شهريور 1390
نظرات
رمان - برف هاي لگد كوب شده نویسنده: علي رضا ذيحق حجم کتاب: 138 KB در غروبي تيره با گيسواني آشفته در باد , تكيه داده بر چكاد كوه , دشت گسترده به زير پايش را مي نگريست و اما سواري پيدا نبود . پس هرگردبادي كه در اعماق دشت بلند مي شد شعله شوقي در دلش زبانه مي گرفت و هر آن , انتظار گام هاي آن آشنايي را داشت كه روزي چون باد http://www.hamketab.ir/download-1567/barfhaye_lagad_koob_shodeh.zip
تعداد بازدید از این مطلب: 833
موضوعات مرتبط: رمان براي موبايل , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود